: : : : علمى : : : :

Saturday, October 19, 2002

تهران در برابر آمريکا سر فرود آورد
خامنه‌ای به دليل دشمنی باآمريکا از رهبری کنار می‌رود؟


کنگره آمريکا به جرج بوش، رئيس جمهوری، اجازه داد که به رژيم صدام حسين اعلان جنگ بدهد – فارغ ‏از اينکه سازمان ملل متحد با اين امر موافقت بکند يا نکند.‏
بدين ترتيب آغاز عمليات نظامی برای برافکندن صدام فقط مسئله‌ای زمانی است – مگر اينکه صدام ‏داوطلبانه کنار رود. بوش صدام حسين را "خطری" شمرده است که بايد دفع گردد.‏

نشانه‌ها حکايت از آن دارد که روسيه، چين و فرانسه از مواضع مخالفت با حمله نظامی روی برتافته‌اند.‏
رژيم تهران نيز که تاکنون با حمله نظامی آمريکا مخالفت می‌کرد، به "بی‌طرفی فعال" روی آورده است.‏
زمامداران تهران به جک‌استرو، وزير خارجه انگليس که هفته پيش به تهران رفته بود، گفتند انتظار دارند ‏که آمريکا پس از يکسره کردن کار عراق، جمهوری اسلامی را از "محور شرارت" بيرون آورد.‏

سوای "بی‌طرفی فعال"، رژيم تهران در نظردارد چهره دوستانه‌تری نسبت به آمريکا ارائه دهد؛ از اين رو ‏سخن از اين در ميان است که يک شورای رهبری، جای علی خامنه‌ای را که مدام با آمريکا دشمنی نموده ‏است، بگيرد.‏
اين نشان می‌دهد که زمامداران رژيم تهران برافکندن صدام حسين را برگشت ناپذير می‌دانند و بيم از آن ‏دارند که جمهوری اسلامی آماج بعدی تغييرهايی دامنه‌دار و مهم باشد که در منطقه در پيش است.‏

کالين پاول، وزير خارجه آمريکا، گفته است که آمريکا حضور نظامی خودرا در عراق آنقدر ادامه خواهد ‏داد تا يک حکومت پايدار و دموکراتيک در اين کشور ريشه بدواند و استوار گردد؛ اين نشان دهنده آن است ‏که آمريکا برای پيشبرد مقاصد خود، از جمله دست گذاشتن برمنابع نفتی بسيار غنی عراق، وزنه سنگين ‏نظاميش را در منطقه همچنان در کفه ترازو نگاه خواهد داشت.‏

برگرفته از روزنامه کيهان چاپ لندن







Friday, October 18, 2002

‏«من و آقا»‏
خاطرات محرمانه علمدارِ آقا


اسد مذنبی‎ ‎‏ ‏
hezb_ kharan@hotmail.com
‎ ‎
‏ ‏
جمعه 17 مهرماه ‏
به آقا گفتم روزنامه اخوی نوشته که صدا و سيما درآمد آگهی‌ها را به خزانه واريز نميکند؛ آقا گفتند بگوئيد، ‏تا دينار آخر به خزانه ما واريز ميکنند، و اين حرفا به کسی نيامده و پرسيدند، مگر روزنامه‌ی ايشان جمعه ‏هم منتشر ميشود؟ عرض کردم بلی! آقا دستور دادند که به خاطر احترام به روز جمعه، خواندن روزنامه ‏در اين روز ممنوع شود! ‏
به عرض مبارک رساندم روزنامه‌ها نوشته‌اند مملکت وزير خارجه دارد ولی معاون لاريجانی به عراق ‏رفته؟ آقا فرمودند اولاً ايشان معاون خود بنده است و لاريجانی کيلويی چنده، دوماً ايشان رئيس صدا و سيما ‏هستند نه معاون، سوماً ما با هر کسی که دلمان خواست مذاکره ميکنيم چون ما حافظ جان و مال و ناموس ‏مملکت هستيم، و با عصبانيت گفتند اين ايرانی‌ها به قانون اساسی خودشان هم "پای بند" نيستند و من نفهميدم ‏اينها از جان ما چه ميخواهند؛ بگوييد هر کس نميخواهد "گذرنامه بگيرد و از مملکت خارج شود"! و گوش ‏مرا محکم گرفت و گفت شيرفهم شد! داد زدم قربان من خودی‌ام، ايرانی نيستم! آقا گفت راست ميگويی خب ‏اين را از اول ميگفتی.‏
به خودم و هر چی حلال خور است دشنام دادم! ‏
‏ ‏
شنبه 18 مهرماه ‏
‏"شرف" يابی! آقا از لايحه اختيارات رئيس جمهوری پرسيدند و فرمودند تعجب ميکنم چرا رئيس جمهوری ‏از مجلس اختيار ميخواهد چون اختيارات را ما ميدهيم و پس ميگيريم و اضافه کرد به ايشان بفرمائيد در ‏خانه‌ی ما هميشه به روی شما باز است. ‏
عرض کردم احتمالاً ميخواهند مانور بدهند! آقا فرمودند مانور احتياج به سواره نظام و پياده دارد.‏
گفتم لابد 22 ميليون رای پياده نظام ايشان است؛ آقا گفت 22 ميليون رأی اگر تنفيذ ما نباشد کاغذ باطله ‏است. گفتم احتمالاً خودش هم پشيمان است که چرا وارد سياست شده! آقا فرمودند نمی‌داند که اگر ما نبوديم ‏لقمه چپ اکبرشاه شده بود! به خودم گفتم اگر دانشگاه امام صادق و سلطان خراسان نبودند شما را هم ‏اکبرشاه فرستاده بود پيش حاج احمد! ‏
‏ ‏
يکشنبه 19 مهرماه ‏
آقا امروز بسيار شنگول تشريف داشتند؛ فرمودند دستور بدهيد برای ما هم مثل آقابزرگ دفتر شعر بسازند و ‏شعر ما را هم نقد کنند! عرض کردم بايد يک شاعر درجه يک استخدام کنيم که هم مکتبی باشد هم متعهد! آقا ‏گفتند حاج حسين چطور است؟ گفتم عالی است ولی اينقدر در مدح شما غلو خواهد کرد که گند کار درخواهد ‏آمد. ‏
آقا فرمودند مگر مداحی ما چه اشکالی دارد؟ عرض کردم، آخر کجا ديده‌ايد که شاعر عاقلی خودش را مدح ‏کند؟ آقا فرمودند ولی در روزنامه کيهان اينکار را ميکنند در ثانی چطور است که هر وقت ما ميخواهيم ‏خودی نشان بدهيم عاقل به حساب ميآييم؟ گفتم ولی روزنامه کيهان را شما نمينويسيد؟ آقا گفتند عجب احمقی ‏هستی روزنامه کيهان نعل به نعل گفته‌ها و سياستهای ماست! گفتم درست ميفرماييد ولی روزنامه يک وسيله ‏خبررسانی است و دفتر شعر يک اثر ادبی است . . . آقا فرمودند حالا که اينطوريه بگوييد به سبک روزنامه ‏برای ما دفتر شعر درست کنند، مثلاً آن را چند فصل بکنند و بنويسند فصل شهرستانها و اشعار ما درباره ‏شهرستانی‌ها را بنويسند و يا فصل خارجی و اشعار ما درباره خارجی‌ها را در آنجا چاپ کنند و همينطور ‏فصل ورزشی و حوادث و غيره! و مثلا در بخش ادبی و فرهنگی اشعار ما درباب نشئه جات را چاپ کنند! ‏پرسيدم برای فصل جدول چه پيشنهادی ميفرماييد آقا با قدری تأمل فرمودند شعرهای ما به صورت افقی و ‏عمودی در اين فصل چاپ شود! از داشتن چنين رهبری به خود باليدم! ‏
‏ ‏
دوشنبه 20 مهرماه ‏
رئيس جمهور جهت کسب اجازه سفر ترکيه خدمت آقا بودند. ‏
آقا هی تکرار ميکرد قول بده، قسم بخور، وجداناً قول بده و رئيس جمهور مکرر به ارواح قبر آقابزرگ قسم ‏ميخورد. ‏
وقتی تنها شديم پرسيدم مگر خلافی کرده بود؟ آقا جواب دادند نخير، فقط التماس دعا داشت که در سفر ‏ترکيه برايش مأمور مراقب نگذاريم! پرسيدم مگر خبری شده؟ آقا فرمودند گويا در سفر عربستان در کاخ ‏ملک عبدالله پس از شام رقاصه‌های مصری رقصيده‌اند. گفتم انصافاً ما هم اگر آنجا بوديم متلذذ ميشديم. ‏
آقا با خنده گفت ميدانم ولی بايد به مرگ بگيريم تا به تب راضی شوند! ‏
‏ ‏
سه شنبه 21 مهرماه ‏
آقا سفارش کرده بودند زودتر خدمت برسم. ‏
به محض رسيدن، آقا پرسيدند نفهميدی جک استراو و رئيس جمهوری راجع به چه چيزی با هم مذاکره ‏کرده‌اند؟ پاسخ دادم گويا موضوع اصلی صدام بوده. آقا فرمودند معلوم ميشود از اوضاع خيلی بی‌خبری، ‏موضوع اصلی ما بوده ايم! وزير خارجه خودمان را فرستاده بوديم تا در مذاکرات شرکت کند اما مثل اينکه ‏حسابی سرش را با دود و دم در اتاقی ديگر گرم کرده و همزمان مذاکره را در اتاق بغلی انجام داده بودند! ‏گفتم يعنی به عقل مشتی علی اکبر نرسيده که در حضور جک استراو کسی پای منقل مذاکره نميکند، آقا گفت ‏فکر کرده همه مذاکرات مثل مذاکرات ما پا منقليه! ظاهراً به ايشان اينطور گفته بودند که قرار است پای ‏منقل با جک استراو مذاکره کنيم و ايشان هم چون به مفت کشی عادت دارد د بکش، وقتی هم که مذاکرات ‏تمام ميشود اينقدر کيفور بوده که نفهميده کجاست! به همين دليل به وی تکليف کرديم که استعفا بدهد! گفتم ‏ميشود شخصاً از رئيس جمهوری استنطاق کرد. آقا گفت پرسيدم ميدانی چی جواب داد، گفت استراو گفته ‏‏"صدام رفتنی است" گفتم اين حرف مال شهيد رجايی است! و ادامه دادم اينطور که معلومه هيچکس در اين ‏مملکت به زبان خوش اعتراف نميکند؛ آقا گفتند وقتی با طرف زيادی خودمانی ميشوی و توی روش ميخندی ‏اين هم نتيجه‌اش. ‏
گفتم از وزير خارجه رئيس جمهوری ميپرسيدی مذاکره درباره چه بوده؛ آقا فرمودند گويا ايشان هم سرکاری ‏بوده‌اند چون استراو از وی پرسيده کاروبارت چطوره، کسالتی نيست، گفتم شايد جک استراو رمزی صحبت ‏کرده! آقا گفتند نه بابا طرف يعنی وزير خارجه مال اين حرفا نيست، حرف معمولی را نميفهمد چه برسد به ‏رمزی حرف زدن! ‏
‏ ‏
چهارشنبه 22 مهرماه ‏
‏"شرف" يابی! قبل از من رئيس جمهور "شرف" ياب شده بود؛ آقا داد ميزد همين که گفتم يا بايد چادر سرش ‏بکند يا سفر بی سفر! سرفه‌ای کردم و داخل شدم. رئيس جمهور ملتمسانه به طرف من آمد و گفت شما ‏بفرماييد در کجای دنيا ملکه يک کشور چادر به سر ميکند؟! پرسيدم جريان چيست؟ رئيس جمهور گفت ‏قرار است هفته ديگر ما به اسپانيا برويم، اما آقا اصرار دارند که ملکه اسپانيا بايد با چادر و چاقچور از ما ‏استقبال کند و سئوال خود را دوباره تکرار کرد، ترا به جدت قسم آيا ديده‌ای ملکه يک کشور چادر به سرش ‏بيندازد؟! آقا با تحکم گفت چطوری "امامبانو" هميشه چادر به سر ميکند. ‏
رئيس جمهور گفت قربان خاک عبايت اولاً امامبانو همسر خليفه مسلمين جهان است نه زن يک پادشاه، دوماً ‏اسمش امامبانو است نه ملکه؛ سوماً شما خليفه مسلمين جهان هستيد نه يک پادشاه تشريفاتی و در شأن شما ‏نيست که مثل اکبرشاه اسم شاه روی خود بگذاريد. آقا از تعاريف رئيس جمهوری بسيار مکيف شدند، سری ‏تکان دادند و گفتند بسيار خوب ولی وای به حالت اگر شراب يا زهرمار ديگری مثل سون آپ و يا ‏کانادادرای سر ميز بياورند، اگر اصرار کردند بگو من شربت سکنجبين و به ليمو بيشتر به مزاجم سازگاره! ‏رئيس جمهور گفت ای به چشم و کله مبارک آقا را بوسيد و رفت. ‏
به خودم گفتم تا به حال ما خيال ميکرديم پول درآوردن توی اين مملکت کار سختی است ولی الان ميفهميم ‏که رئيس جمهور بودن و رياست کردن از هر کاری توی اين مملکت سخت تر است!‏

برگرفته از سايت شهروند






Thursday, October 17, 2002


عسگر آهنين – روزنامه نيمروز‏

گنجی و ميرپنجی

به ميرپنجی گفتم: مانيفست جمهوری خواهی اکبرگنجی بيش‌از ۵۰ هزار خواننده داشته است و صدها مقاله ‏در رابطه باآن نوشته شده است.‏
گفت: توطئه است!‏
به ميرپنجی گفتم: اين جمله، يعنی همان " مداد پاک کُن مغز" !‏

با تعجب نگاهم کرد، مطالعه، هرگز نقطه قوت اين آدم نبود، ناچار گفتم: جمله‌ايست از " گُتفريدبن"، نويسنده ‏و شاعر آلمانی در مورد ادبيات بازاری، که نمی‌گذارد مغز بکار افتد، برسطح نظر دارد و ...‏
ميرپنجی گفت: ما باهم اختلاف نظر داريم، نمی‌توانيم با هم بحث کنيم.‏

کمی نگاهش کردم: وينستون چرچيل در همين کشوری که اکنون نخست‌وزيرش "معاون رئيس جمهوری ‏آمريکا"ست، گفته است: " وقتی دونفر همواره همنظر باشند، وجود يکی‌شان زيادی است".‏
ميرپنجی، ناگهان تبديل شد به "دايی جان ناپلئون": آقاجان همه چيز زيرسر همين انگليسی‌هاست... اصلاً ‏ميدانی چرا انقلاب شد؟

گفتم: بله، زمان تزار مردی در مسکو توی رودخانه افتاد و داشت غرق می‌شد، هرچه فرياد زد و کمک ‏خواست، کسی به‌دادش نرسيد؛ دراين موقع دوپاسبان سررسيدند و بی‌اعتناء با‌او، گذشتند؛ آن مرد فرياد زد: ‏مرگ بر تزار! دو پاسبان درآب پريدند و اورا از رودخانه بيرون کشيدند ... ميرپنجی، خواست چيزی ‏بگويد که دم چلوکبابی ايرانی، تيغ‌زنی به او رسيد و گفت: آقای ميرپنجی من مرحوم پدربزرگ‌تان را ‏می‌شناختم، مرحوم مادربزرگتان را می‌شناختم، مرحوم عمه‌جانتان را می‌شناختم...‏
ميرپنجی که معلوم بود اورا می‌شناسد، گفت: آقاجان بگو چقدر می‌خواهی، پيش‌از آن که همه مردگان مرا از ‏خاک بيرون بکشی!‏

از بذله‌گويی و نکته‌بينی ميرپنجی خوشم آمد و گفتم: دم چلوکبابی از شما پول خواست، يعنی: "مأموريت ‏برای بدنم" !‏
ميرپنجی، نگاهی پدرانه به ما انداخت و گفت: بالاخره ميخواهی چه بگويی؟
گفتم: همان که کنفوسيوس قرن‌ها پيش‌از ميلاد مسيح گفته است: " قيصر انتخابی، به جای قيصر موروثی!"‏

ميرپنجی به فکر فرورفت و گفت: هرکسی تجربه خودرا دارد، ما به نتيجه واحد نمی‌رسيم، اما بعضی از ‏دوستان شما همآغوشی با "اصلاح‌طلبان" ادامه می‌دهند.‏
گفتم: بله، در اوايل انقلاب هم تاکتيک "همآغوشی به قصد خفه کردن حريف" اجراء شد، متأسفانه طرف ‏پرزورتر بود.‏
ميرپنجی، با همان حالت شک پرسيد: دوست دارند با "مشارکت" باشند؟

گفتم: "مشارکت" را دوست دارند.‏
حکايت‌شان حکايت همان ملايی است که در يک آبادی صبح زود بيدار می‌شد و لنگان و نفس‌زنان به در ‏خانه‌های مردم ميرفت و آن را می‌کوبيد که درنماز جماعت شرکت کنند.‏
اهالی آبادی درهای خانه‌هايشان را کندند و در حياط خانه ملا به ديوار تکيه دادند تا او زحمت نکشد و ‏بردرخانه‌هايشان بکوبد!‏

ميرپنجی، لبخندی زد و گفت: يعنی کار ملاها را آسان می‌کنند؟
گفتم: همين‌طور است، شب شما هم به خير !‏






Wednesday, October 16, 2002

نگرانی از انگيزه سفر رفسنجانی به كرمانشاهان‎

هاشمی رفسنجانی رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام در يك سفر پيش‌بينی نشده عاز‌م كرمانشاهان شد. ‏
اين سفر همزمان است با اخباری كه پيرامون حمله قريب‌الوقوع آمريكا به عراق پخش می‌شود و همچنين ‏گشايش پارلمان كردهای عراق.‏

هاشمی رفسنجانی، خود در كتاب خاطراتش می‌نويسد كه در هفته‌ها و روزهای پايانی جنگ، وقتی از ‏جبهه‌های غرب باز می‌گشت، موج موج نيروهای جنگی ايران فرار می‌كردند و شهرها در پشت سر آنها ‏بمباران می‌شد، به تهران آمدند و به آيت‌الله خمينی پيشنهاد پذيرش آتش‌بس را ارائه دادند. ‏
آنها كه يكبار ناتوانی و شكست در جبهه‌ها را ديده‌اند با چه اميدی بار ديگر تكرار گذشته‌های ناكام را در ‏داخل ايران و در مرزهای كشور خواب می‌بينند؟

ادامه اين گزارش را در سايت پيک نت مطالعه کنيد








Tuesday, October 15, 2002

نظرات اريك رولو، مفسر و ديپلمات برجسته فرانسوی پيرامون حمله نظامی آمريكا به عراق

ايران و عراق، هر دو را آمريكا هدف گرفته!‏

من معتقدم كه مردم در جريان وقايع هستند و ميخواهم برای آنكه اوضاع بهتر درك شود، تحليلی از سياست ‏آمريكا در منطقه ارائه دهم. ‏
بنظر من آمريكاييها تصميم گرفته بودند كه قبل از حمله عراق به كويت در سالهای 1989-1990 از شر ‏صدام حسين خلاص شوند؛ قبل از آن در دوران جنگ با ايران آمريكايی‌ها متحد صدام بودند، ما اكنون به ‏استناد خود منابع آمريكايی ميدانيم كه سازمان سيا منابعی را در بغداد در اختيار داشت و منظماً عكسهای ‏ماهواره‌ای را كه از ايران گرفته می‌شد در اختيار عراق قرار ميداد تا به پيروزی آن در جنگ كمك كند. ‏

عراق جنگ با ايران را نه فقط با چراغ سبز آمريكايی‌ها، بلكه با تشويق غرب آغاز كرد.‏
آمريكايی‌ها گروگانهايی در ايران داشتند، فرانسوا ميتران بشدت از تحول سمتگيری آيت‌الله ‌خمينی نگران ‏بود؛ در اين شرايط غرب معتقد بود كه صدام حسين خدمت بزرگی به جامعه جهانی می‌كند.‏
از سال 1988 اوضاع بطور ريشه‌ای تغيير كرد؛ ايران شكست خورده تلقی می‌شد؛ خمينی به مردم گفت بايد ‏جام زهر را نوشيد.‏

ادامه اين گزارش را در سايت پيک نت ملاحظه کنيد






‎‎
جشنهای نمايشی انتخابات در بغداد

صدام امسال نيز با بدست آوردن صددرصد آرا، بمدت هفت سال ديگر بعنوان رئيس جمهوری عراق انتخاب شد.‏
جالب توجه است که در سال 1995 صدام در اين انتخابات نمايشی 99.96 درصد رأی موافق بدست آورده بود!‏
گزارش انتخابات صدام را (به انگليسی) در سايت ‏ABC News ‎‏ ملاحظه کنيد.‏

------------------------------------------



چه می‌شد اگر ...‏

اگر خداوند همه خلايق خويش را از يک جنس خلق ميکرد و آن مخلوق مثل درخت تک پايه خودش به توليد ‏مثل ميپرداخت، اينهمه جنگ و خونريزی در دنيا به خاطر جنس مخالف روی نميداد، و جنس قوی‌تر زورگو ‏نمی‌شد و به جنس ضعيف‌تر اجحاف نميکرد و کسی نيز مجبور نمی‌شد به خاطر يک لقمه نان خودفروشی ‏کند تا به جرم زنا سنگسار شود، و هيچکس را برای فروش به امارات و شهر دوبی نمی‌بردند و خانه هدايت ‏کرج نيز بدنام نمی‌شد و بحث شيرين صيغه و حجاب نيز محلی از اعراب پيدا نميکرد، و عده‌ای از فروش ‏چادر ميلياردر نمی‌شدند، و به رئيس جمهوری محبوب نيز تهمت نمی‌زدند و ادعا نميکردند که کابينه را به ‏تبعيت از رهبری "يک دست" کرده و مافيای تجارت سکس و هاليوود از رونق نمی‌افتاد و مردان خدا نيز ‏تحريک نمی‌شدند، و نيز مجبور نبودند همه عمر خود را صرف نوشتن و توضيح مسائل بنمايند و بگويند ‏چگونه تحريک نشوند، و اگر تحريک شدند به هرچه دم دستشان آمد، منجمله گاو و گوسفند و شتر، بند نکنند ‏و مواظب باشند زلزله آنها را تکان ندهد و اگر تکان داد آنها نيز دختر خاله و دختر عمه را تکان ندهند و ‏کسانی نيز به خاطر حوری گول نمی‌خوردند و نمی‌رفتند روی "مين" و پرنسس دايانا را مجبور نميکردند تا ‏برود مين‌ها را جمع کند و ايشان نيز روی مين نفربر دودی نمی‌شدند و نمی‌سوختند.‏

اسد مذنبی
Hezb_kharan@hotmail.com







Monday, October 14, 2002

بوسه‌های مرگبار

برای بوسه‌های ماجرا آفرين يزد و اردبيل

نزد آخوند و مفتی و ملا
بوسه خود بوسه است، لا و لا
بوسه تحريک می‌کند همه را
تيز و باريک می‌کند همه را

کک به تنبان‌ها در اندازد
ذهن‌ها را به آنور اندازد
قلقلک می‌دهد تمام وجود
پوچ و باطل کند رکوع و سجود

بوسه‌ی مادرانه بی معنی‌ست
بازی کودکانه بی معنی‌ست
عمه و خاله نيستش حالی‏
روی سن يا که توی بقالی

لاجرم بوسه بخش و بوسه پذير
هردو محکوم و لايق تعذير
حبس و بند و جريمه در کار است
امر معروف و نهی انکار است

ياور استوار
yavarostvar@hotmail.com




‎‎‎‎‎
VW Touareg 4x4‎

برای رقابت با جيپ‌های آمريکايی، رنجروور و انواع اتومبيل‌های جفت ديفرنسيال ژاپنی؛ فولکس‌واگن هم ‏بالاخره تصميم گرفت با مدل " توارگ 4×4" وارد اين بازار شود.‏
قيمت فولکس‌واگن توارگ حدود 60,000 دلار تخمين زده شده است؛ و قيمتهای انواع بنزينی آن ‏ارزانتر از مدلهای گازوئيلی آن خواهد بود. ‏
جهت اطلاعات بيشتر فنی (به انگليسی) و ديدن عکسهای ديگر اين اتومبيل، روی نام آن ‏VW Touareg‏ ‏را بزنيد



اسد مذنبی

چه می‌شد اگر ...‏

اگر خداوند عنايت ميفرمود و انسان را مثل حيوان لال خلق ميکرد، مردم مجبور نبودند به سروکله هم ‏بکوبند تا به طرف حالی کنند که چه ميگويند و زبان سرخ نيز سر سبز برباد نميداد و آدمهای خيّری پيدا ‏نمی‌شدند و کلی هزينه نمی‌کردند و هزاران نفر را استخدام نميکردند تا به ميليونها انسان هرهفته بگويند که ‏کفر نگويند تا کشته نشوند؛ و اگر ذات احديت قدری به انسان رحم ميکرد از خير طلا ميگذشت و به مس ‏رضايت ميداد و اشرف مخلوقات را مثل حيوانات خلق ميکرد تا آب و علوفه را با هم تقسيم کنند؛ هرکس ‏مجبور می‌شد به اندازه شکمش بخورد و حرص وآز به وجود نميآمد و برخی‌ها پرخوری نميکردند و ‏شکمشان بزرگ نمی‌شد و شکم گنده‌ها مجبور نبودند جمع بشوند يک طرف دنيا و آنطرف دنيا شيب ‏برنميداشت و پناهنده‌ها نيز سر نمی‌خوردند و به آنطرف سرازير نمی‌شدند.‏
و بازهم اگر پروردگار بر سر ما منت ميگذاشت و مارا مثل حيوانات خلق ميکرد تا بتوانيم با انرژی و پشم ‏و پوست موجود در بدن، خودمان را سرد و گرم کنيم، هيچ احتياجی به کشف و استخراج منابع انرژی ‏زيرزمينی نميرفت و نفت کشف نمی‌شد و عراق نيز به آمريکا حمله نميکرد و مردم بيگناه آمريکا و انگليس ‏را با بشکه بمباران نميکرد، و ملتهای خاورميانه نيز آسوده ميخوابيدند و ملتی نيز تاراج نمی‌شد و مصدقی ‏هم پيدا نمی‌شد تا جلو تاراج را بگيرد، و سيا و اينتليجنت سرويس نيز" گرگم و بره ميبرم" بازی نميکردند و ‏عليه وی کودتا نمی‌فرمودند و جناحی عمل نمی‌نمودند و منفور نمی‌شدند!‏







Sunday, October 13, 2002

اسد مذنبی

چه می‌شد اگر ...‏

اگر ذکريای رازی بيکار نبود و کار و زندگی داشت و ميرفت دنبال يک لقمه پورسانت و رانت حلال و ‏رحمی به زن و فرزند و آقازاده‌هايش ميکرد و "يارانه" نمی‌گرفت و پول يارانه را صرف "پيسی" يا ‏همانpc ‎‏ نميکرد و از صبح تا شب نمی‌نشست پشت کامپيوتر و به راديوهای بيگانه گوش نميداد و سياست و ‏چپ و چايی را باهم قاطی نميکرد، الکل هم مانند آمريکا کشف نمی‌شد و جوانهای ما مجبور نبودند آب ‏گرانبها و ناياب را با کشف ناقابل جناب ذکريا خان قاطی بنمايند و بخاطر مصرف بی "رويه" آب تحت ‏عنوان مروجين تهاجم فرهنگی در ميادين شلاق نمی‌خوردند و نهايتاً آب را با کوکاکولای مشهدی قاطی ‏ميکردند و کسی نيز نمی‌فهميد چه گهی ميخورند، و تازه اگر هم مست می‌شدند و چند نفر را خفه ميکردند، ‏می‌گفتند کوکاکولای آستان قدس طبسی خورده‌اند، مست الهی شده‌اند و نه تنها شلاق نمی‌خوردند بلکه با ‏مسئولين طراز اول مملکتی عکس يادگاری نيز می‌گرفتند و قيمت آب دست ساز و آب وارداتی از ترکيه نيز ‏بالا نمی‌رفت!‏


اگر نظام الهی دمکراسی بود و مسئولينش با انصاف بودند و خودخواهی به خرج نمی‌دادند و احتياجی به ‏کرنش و بندگی بندگان نداشتند و آنها مجبور به عبادت نبودند، عده‌ای دلال نمی‌توانستند به نام نماينده و مأمور ‏بارگاه باريتعالی، ورقه و تأييديه جعل کنند و از خلايق حساب نماز و روزه نمی‌کشيدند و ماليات و عوارض ‏از بندگان دريافت نمی‌شد و هرکدام از بندگان تخطی ميکرد حبس و اعدام نمی‌شد و زير نام خانه سازی ‏برای خدا، تعاونی درست نميکردند و مردم را نمی‌چاپيدند و خانه‌های بيشماری در گوشه و کنار جهان به نام ‏خدا ساخته نمی‌شد و هرکدام مدعی نمی‌شدند که خانه پروردگار اينجاست و برای از ميدان بدر کردن رقبا از ‏توپ و تانک و بمب استفاده نمی‌کردند و خواب از چشم مردم نمی‌ربودند و فلسطينی‌ها و اسرائيلی‌ها نيز ‏راحت ميخوابيدند.‏


اگر گوتنبرگ کارمند اداره ثبت اسناد نبود و هوس نمی‌کرد که چيزهايی را که می‌شنود و می‌بيند را حتماً بايد ‏به ثبت برساند تا کسی حاشا نکند، و اگر وی اهل رشوه بود و پورسانت دريافت ميکرد، به معاملات ‏غيرثبتی يعنی پشت پرده رضايت می‌داد و کله شقی نميکرد و از خير خدمت به عوام‌الناس می‌گذشت دستگاه ‏چاپ اختراع نمی‌شد، و اسکناس و روزنامه و کتاب هم چاپ نمی‌شد و اسمهايی مثل دلار و يورو و تومان ‏رعب و وحشت ايجاد نميکرد، و ملتی نيز مجبور نبود يکروز پولی را هفت تومان و روز ديگر آنرا هزار ‏تومان بخرد، و از همه مهمتر روزنامه و شب نامه چاپ نمی‌شد و عده‌ای تحت عنوان روزنامه نگار و ‏عوامل ثبت وقايع مورد غضب واقع نمی‌شدند، و مدرکی هم به دست شاکيان حرفه‌ای نمی‌افتاد و آنها ‏نمی‌توانستند در دادگاه ثابت کنند که منظور چنان و چنين بود و دادگاه نيز نمی‌توانست رأی به حبس و قتل ‏آنها بدهد و روزنامه‌ها نيز تعطيل نمی‌شدند و بيکاری هم به وجود نمی‌آمد!‏




- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -