Sunday, July 04, 2004
من با «مهدى» قرارى ندارم!

عسگر آهنين – روزنامه نيمروز
خوانندگان نسبتاً عزيز، لابد اطلاع دارند كه اخيراً آيت الله خزعلى در مصاحبهاى با كانال ۴ تلويزيون جمهورى اسلامى اعلام كردهاند كه « شرايط براى ظهور امام زمان آماده است...» و «... حضرت مسيح از آسمان به ديدار ايشان مىشتابد و هنگام نماز، پس از دعوت امام زمان، حضرت مسيح اعلام مىكنند تا شما هستيد، من نبايد پيش نماز شوم!»
خبرنگار ما در اين رابطه با آقاى عيسى مريم زاده (يوسفى) ، معروف به «عيسى مسيح» مصاحبهاى دارد كه خلاصه آن را در پى مىخوانيد:
س- آقاى «مريم زاده»، درست است كه شما قرار است به پيشنمازى آقاى «صاحب الزمانى»، نماز جماعت برگزار كنيد؟
ج- اولا، ما با كسانى كه همه كارشان Re-make (رى ميك) پيشكسوت مان و خودمان بوده است، آب مان توى يك جوب نمىرود...
س- ببخشيد، منظورتان از Remake چيست؟
ج- يعنى بازسازى، دوباره سازى، مثلاً از روى يك فيلم موفق سينمائى!
س- اى مسيحا نفسى كه ز انفاس خوشت بوى كسى مىآيد، مىدانيد كه ما روزنامه نگاران آدمى زاده هاى پدر سوخته و فضول و كنجكاوى هستيم. «ويليام شكسپير»، نمايشنامه نويس معروف انگليسى مىگويد: «ادعا، سند نيست!» ...
ج- آقاى روزنامه نگار، شما داريد از محور اصلى مصاحبه تان كه «هم نمازى» ما با «مهدى صاحب الزمانى» است، دور مىشويد، با اين همه جوابتان را مىدهم: نگاه كنيد به مذاهب ثلاثه!
پيشكسوت من، با وجود لكنت زبان، بعضى چيزها را جا انداخت:
مثلاً حرام بودن گوشت خوك يا ختنه مردان، در ميان يهوديان! ما هم يك پيغمبريم و سوار موشك معراج (همان صليب) و ۱۲حوارى و سرانجام كسى كه «منجى» است و ز انفاس خوشش بوى كسى مىآيد و Remake آن مىشود: محمد پيامبر و ۱۲امام و ظهور مهدى موعود! اگر پدرمان، كه در آسمان هاست، بخواهد؛ يعنى: انشاءالله، قضيه روشن شد؟!
س- آقاى «مريم زاده»، چرا خبر نماز مشترك خود را با آقاى «صاحب الزمانى» تكذيب مىكنيد؟ مىدانيد كه «گفتگوى تمدن ها» از «گفتگوى مذاهب» آغاز مىشود!
ج- چه كافر نازنينى هستيد، راستى كه بعضى از گوسفندان گمراه ما چقدر نازنينند! اما به عنوان روزنامه نگار حق نداريد فقط يك «گوسفند نازنين» باشيد، بايد مطلع هم باشيد! اين «گفتگوى تمدن ها» را اول آقاى «روژه- گارودى» فرانسوى مطرح كرد؛ او قبلاً كمونيست بود و بى خود نيست كه با وجود مسلمان شدن بعدى اش، هنوز مغزش كار مىكند! پس، «گفتگوى تمدن ها» - همان مجموعه شعرهاى طنزآميز شما- ابتكار آقاى خاتمى نيست!
س- با تشكر از تبليغ غير مستقيم و زيركانه كتاب شعرمان، سئوال همچنان اين است كه: چرا با آقاى صاحب الزمانى نماز مشترك نمىگذاريد؟
ج- اولاً، من اگر ظهور كنم، دوازده حوارى من همراهم خواهند بود كه بنا بر وضعيت موجود- همانطور كه در تلويزيون هاى فرقه هاى مسيحى در آمريكا هم مىتوانيد ببينيد- همه، گيتارهاى الكترونيكى در دست دارند و مىزنند و مىرقصند و مىخوانند: «هاله- لويا!» در حالى كه، پيشنماز، يعنى آقاى صاحب الزمانى، به ما كلك مىزند و به جاى ۱۲نفر، ۱۳۳نفر را به همراه مىآورد كه پشت سر او، همه، تا ركاب اسب آن حضرت در خون ايستادهاند و دارند ذكر خداى رحمان و رحيم يا پدر ما را مىگويند!
«منجى» نجات مىدهد، اين خونريزى- البته- كمى با «نجات» فاصله دارد!
س- آقاى مريم زاده، ياد خاطره اى افتادم؛ اوائل انقلاب داشتم در روزنامه مطلبى مىنوشتم راجع به ناوهاى آمريكائى در خليج فارس و موشك هاى «پرشينگ» و.... يكى از «سربازان گمنام امام زمان» يعنى ساواكى هاى حكومت اسلامى آمد سراغ ما و گفت: جنگ سوم، جنگ شمشير است و موشك ها از كار مىافتند! ما هم رفتيم و در «ورزشگاه امجديه»، در قسمت شمشيربازى نام نويسى كرديم كه در لحظه ظهور حضرت در ركاب شان باشيم!
ج- ما با شناختى كه از شما داريم و دستگاه «انگيزيسيون» ما پس از «تفتيش» ها، در اختيارمان گذاشت، مىدانيم كه قصد شما مسخرگى است! مثلاً آدميزاده ولدالزنائى هستيد كه عين «ناپلئون اول» مىدانيد: «از والائى تا مسخرگى فقط يك گام فاصله است!»
س- ببخشيد! يعنى شما هيچوقت آقامهدى را نديديد؟
ج- چرا، يكبار او را ديدم، پشت سرش همين آيات و حجج اسلام، همه هم با يك «من» ريش و پشم، همان زمان، به او گفتم: «پسرم، با همين ريش، مىخواى برى تجريش؟» اما، آن طفلكى انگشت اشاره بر لبان گذاشت همانطور كه بر ديوار بيمارستان ها مىبينيد! : هيس! پرسيدم: چرا رنگت پريده؟ گفت: از: «سربازان گمنام امام زمان يعنى سربازان خودم- مىترسم!»
س- يعنى امام زمان از پيروانش مىترسيد؟ شوخى مىكنيد؟
ج- آقاجان! شما اين مصاحبه را چاپ مىكنيد، يا پولى بابت آن مىگيريد، يا نمىگيريد، اما فكر ما هم باشيد كه درگذشته ايم و قدرت دفاع از خود را نداريم!
س- پس ما داريم چوب كوتاهى هاى شما را مىخوريم. اگر همان موقع شما از «حق مؤلف» دفاع مىكرديد، حالا مذهب تان دچار Remake نمىشد و ما هم حق التحرير خود را مىگرفتيم!
ج- آن موقع «كُپى- رايت» وجود نداشت....
س- هنوز هم وجود ندارد و.... ولى شما كه شكل همزادتان هستيد، يعنى «منجى» يا «مسيحا و مهدى موعود»، چرا به او كه به هر حال بى تجربه تراز شما بود، نگفتيد، كه ليست نمايندگان مجلس هفتم را امضاء و تأييد نكنند؟
ج- (پس از مكثى طولانى و آهى طولانى تر)، چه تجربه تلخى! انگار «چارلز- داروين» حق داشته است! من فكر مىكردم كه انسان فرآورده سيب خورى آدم است. (دهنش آب افتاد و ما سيب سرخى به دستش داديم، گازى بر آن زد و گفت: «اصل تقليد، همانا، تأييد نظريه داروين است كه گويا: «انسان- با اين ميمون بازى هايش- از نسل ميمون است!» )
س- آقاى مريم زاده، خيلى مىبخشيد، اين كاريكاتور شما، بالاخره آن ليست را امضاء كرد يا نه؟
ج- طفلكى مهدى ده- دوازده ساله كه از ترس حضور همين جانوران، پريد توى چاه و....
س- ولى «غيبت صغرا» بود و «غيبت كبرى» ....
ج- اى روزنامه نگار و تاريخ نگار احمق! همه اين «صغرا و كبرى» چيدن ها براى همين بود، كه براى حفظ «امتيازات زمينى»، عده اى آن امتيازات را به «امضاى موجودات آسمانى» برسانند....
س- ببخشيد كه صحبت تان را قطع مىكنم، ولى، گويا كه «رهبرى» هم با «عوالم ديگر» در ارتباط اند!
ج- بله، ترديدى نيست! بعضى از ماها سوار بر صليب به «معراج» مىرويم و بعضى ها هم سوار بر «وافور»!
س- الو... الو... چرا تلفن قطع شد؟ ....
------------------------------------------------------
Saturday, July 03, 2004

شاهين فاطمی - کيهان لندن
پژوهشگر بنام فرانسوی و مدير مرکز پژوهشی و علمی فرانسه درشماره امروز روزنامه فيگارو امکان بقای جمهوری اسلامی را زير سئوال برده است.
آقای «ژان فرانسوا بايار» يک مفسر معمولی نيست و نظرات وی به علت مقام علميش و نزديکی او با محافل حکومتی بسيار جدی تلقی میشود؛ او نظام جمهوری اسلامی ايران را درچهارديوار مشکلات «خودساخته» و بينالمللی اسير و محکوم به فنا میداند؛ به عقيده وی اين چهارديوار روز بروز فضای عمل حکومت اسلامی را تنگتر و تداوم رژيم را مشکلتر میسازند:
۱ - نخست مسأله سلاحهای اتمی مطرح است. به عقيده وی توقع عدم گسترش سلاحهای کشتار جمعی آنقدرمهم است که به موجب آن ايالات متحده، روسيه، اتحاديه اروپا و سازمان ملل جملگی متحدالقول شدهاند و برای به ثمر رساندن آن به سرعت عمل خواهند کرد.
۲ - تنگناهای اقتصادی ايران، درديد اين مفسر، دومين ديواريست که نظام جمهوری اسلامی را در محاصره قرار داده است. وی بدرستی معتقد است که بدون ازدياد قيمت نفت و درآمد ناشی از آن اين نظام توانايی رويارويی با مسائل روزانه را نخواهد داشت. اقتصاد کشور نيازمند سرمايهگذاری وسيع و مؤثرخارجی است و در شرايط فعلی چنين امکاناتی برای رژيم تهران وجود ندارد. از سوی ديگر گسترش اقتصاد بخش غير نفتی کشور که نيازمند بازارهای بينالمللی است بدون عضويت درسازمان بينالمللی تجارت جهانی غيرممکن به نظر میرسد. در حالی که از هم اکنون عضويت عراق در اين سازمان محرز به نظر میرسد، تقاضای عضويت ايران همچنان به علت مخالفت آمريکا غيرقابل طرح باقی مانده است.
۳ - ديوار سوم ازديد اين مفسر فرانسوی ديوار محاصره نظامی و سياسی آمريکاست که با حضور نظامی خود در چهارسوی ايران يعنی عراق، افغانستان، منطقه خليج فارس، ترکيه ونيزکشورهای جديد جانشين جمهوريهای شوروی سابق، نظام اسلامی را در حلقه تنگ محاصره تهديد میکند.
۴ - چهارمين ديوار و از همه برای رژيم سهمناکتر فرسودگی خود حکومت است که از تشديد اختلافات با دستههای سياسی ديگر و ناتوانی نظام در حل مشکلات جوانان ناشی میشود. اين مفسرفرانسوی معتقد است: حکومت اسلامی قادر به نگهداری مغزهای کشور نيست و در مبارزه با فقر، اعتياد و فحشا با شکست روبرو شده است و در بحران ناشی از انتخابات اخيرمجلس هفتم و به روی کارآمدن محافظهکاران درون مجلس به انجماد کامل رسيده است.
***
برای ما ايرانيان که روزانه ناظر وشاهد شکستهای پياپی نظام جمهوری اسلامی بودهايم و هستيم، هيچکدام ازاين موارد تازگی ندارد، ولی ازديد يک مفسر و دانشمند بينالمللی ارتباط اين مسائل با يکديگر و حساسيت همزمان بودن آنها موجب ايجاد اين تصور شده است که ديناميسم حرکت شرايط به نفع جمهوری اسلامی نيست و چه بسا که هرآن با يک واقعه غير مترقبه در ايران و يا درمنطقه اين مخروبه متزلزل فرو ريزد. ايکاش زمامداران اروپايی نيز اين مقاله و امثال آن را به دقت میخواندند و دررفتار روزانه و روابط خود با حکومت اسلامی تجديد نظر اساسی میکردند.
من از عبارت «خودساخته» در توصيف اين مسائل رژيم استفاده کردم زيرا عميقا معتقدم بخش اعظم مسائل اين نظام محصول سياستهای غلط، فساد مالی و استبداد حکومتی است. اين بدان معنا نيست که سهم مبارزات ملت ايران و مقاومت ملی در برابر نظام استبدادی به اندک گرفته شود. مسلما اگر اين نظام از آغاز انقلاب تاکنون تا اين حد مورد تنفر عمومی نبود بهتر میتوانست برپارهای از مشکلات خود فائق آيد. ولی نبايد فراموش کرد که وقتی ملتی را از اساسیترين حقوق انسانی و سياسيش محروم میکنند و غاصبان حقوقش بجای وی تصميم میگيرند جز طغيان و اعتراض و يا بدبينی و تنفر نتيجه ديگری حاصل نخواهد شد. حکومتی که رسما ملت ايران را صغير و محجور اعلام میکند و نظام منفور ولايتی را به ملت تحميل مینمايد، نمیتواند درحل مشکلات روز افزون خود از مردم انتظار کمک داشته باشد. در پيروی از همين منطق چگونه میشود انتظار داشت که جامعه بين المللی به يک نظام ياغی، قانون شکن و مبلغ تروريسم احساس اعتماد کند. به عنوان نمونه به خبر زير از صفحه اول روزنامه شرق که در تهران منتشر می شود توجه فرمائيد: (سه شنبه۱۶ خرداد ۱۳۸۳)؛
«درتهران ثبت نام ۲۰۰۰ شهادت طلب برای اعزام به عراق»
«برگه ثبت نام عمليات استشهادی سه گزينه دارد و داوطلبان میتوانند عليه سه سوژه، عمليات استشهادی انجام دهند: به قتل رساندن سلمان رشدی، عمليات درعتبات عاليات بر ضد آمريکائيها و حمله به نيروهای اسرائيل در فلسطين» سخنگوی ستاد پاسداشت شهدای نهضت جهانی اسلام در پاسخ به اينکه تعريف عمليات استشهادی چيست چنين میگويد: «عمليات استشهادی به حرکت مسلحانهای گفته میشود که با سلاح گرم يا سرد انجام شود و داوطلب با علم به اينکه در عمليات شهيد میشود و راه برگشتی ندارد دست به حمله میزند.»
ممکن است شما تصور فرمائيد که اين رفتار و گفتار از سوی مشتی عناصر افراطی خارج از حاکميت اظهار و اعمال میشود. ايکاش چنين بود اما واقعيت سوای اينست. درجلسهای که برای اعلام اين حرکت و نام نويسی ترتيب داده شده بود سخنرانان جملگی از مقامات حکومتی و نمايندگان عضو جناح به اصطلاح «آبادگران» بودهاند که اکثريت مجلس هفتم را دردست دارند.
يکی از اين شرکت کنندگان سردار سلامی رئيس ستاد عمليات استراتژيک سپاه پاسداران است. طبق گزارش روزنامه شرق «سردارسلامی با لباس نظامی» پشت تريبون میرود و چنين افاضه کلام میکند: «امنيت دردنيا براساس قانون پاسکال عمل میکند، اگر به نقطهای از يک سيال فشار وارد شود به همه مايع فشار منتقل میشود و بنابراين میتوان با خلق حوادث کوچک تاکتيکی به نتايج استراتژيک رسيد و شما میبينيد که با انفجار دوبرج درآمريکا تاريخ جهان به دو قسمت قبل و بعد از اين ماجرا تقسيم میشود و با همين حادثه کوچک سياست آمريکا و ديگر قدرتهای جهانی و منطقهای تغيير پيدا میکند و در آمريکا اثرات بسياری میگذارد به گونهای که رشد سه درصدی اقتصاد آمريکا به يک درصد میرسد و نرخ بيکاری برای اولين بار به ۵/۶ درصد افزايش میيابد.» يکی ديگر از شرکت کنندگان بنام محمد صادقی طبق همين گزارش روزنامه شرق «حاضر است برای مظلومان جانش را فدا کند حتی اگر اين مظلوم غيرمسلمان باشد. او همچنين از سرنگونی برجهای دوقلو خرسند است و معتقد است که آمريکا دريازدهم سپتامبر به ذلت کشيده شد.»
اين گزارش بسيار طولانی است اما همين مختصر نشان دهنده روحيه حاکم در درون جمهوری اسلامی است. چگونه میتوان تصورکرد که دنيای غرب به چنين کشوری با اين چنين حکومتی فرصت دستيابی به سلاحهای کشتاردسته جمعی بدهد؟ از سوی ديگر نبايد اين فرضيه را ناديده گرفت که احتمالا جمهوری اسلامی به آنچنان سردرگمی و افسردگی رسيده است که جز شکست هيچ آيندهای برای خود متصور نيست. در چنين شرايطی احتمالا اين نوع رفتار و تظاهرات تحريک آميز جزيی از يک استراتژی نجات نظام است. اگر کشورهای غربی، به ويژه آمريکا يا اسرائيل را با انواع ماجراجوئيها بشود آنقدر تحريک کرد که آنها ناچار به ابراز عکسالعمل شوند، آن وقت جمهوری اسلامی خواهد توانست درلباس مظلوم خود را از بن بست فعلی نجات دهد. حتی بخاطرداريد که خمينی بارها گفت جنگ با عراق برای نظام برکتی بود الهی. و دراين مورد حق با اوبود زيرا بدون وقوع جنگ مسلما عمر جمهوری اسلامی بمراتب کوتاهتر بود.
پارهای از ناظران معتقدند نظام ديگر از عهده انجام اين نوع مانورهای سياسی برنمیآيد و آنچه واقعا امروز در ايران میگذرد يک جنگ داخلی است ميان جناحهای چندگانه رژيم و اينک نوعی هرج ومرج سياسی براوضاع مسلط شده است.
از چهار موردی که آقای «ژان فرانسوا بايار» متذکر میشود، احتمالا مسأله سلاحهای هستهای مهمترين و مشکلترين است و شايد اتفاقات مختلفی ازنوع سخنرانيهای ماجراجويانه سران سپاه پاسداران، نام نويسی نمايشی «استشهادی»، گزارشهای پياپی درمورد آزمايشهای موشکی و غيره همه جزيی هستند از سياست جناح تندروکه به تصور خود میخواهد آمريکا و غرب را بترساند و آنها را از عواقب وخيم رويارويی با نظام جمهوری اسلامی بيمناک سازد. درحالی که خاتمی و وزير خارجه دولت او از مذاکره و ديپلماسی سخن میگويند، سران سپاه به آمريکا هشدار میدهند که منافع آنها در سراسر منطقه و جهان میتواند درصورت رويارويی با نظام جمهوری اسلامی مورد حمله قرارگيرد.
آنچه مسلم است مسئولين سياست خارجی نظام جمهوری اسلامی پس از تصويب آخرين قطعنامه سازمان بينالمللی انرژی اتمی و تائيد آن ازطرف اتحاديه اروپا خود را با شکست غيرقابل انکاری روبرو میببينند. چون چندان راه گريزی برای آنها باقی نمانده است، مثل هميشه سعی کردهاند هرشکست سياسی را درلفافه اشتباه پرده پوشی کنند و هردروغی را با دروغ بزرگتری بپوشانند. آنها اکنون به آخر خط خود رسيدهاند و ديگر کسی نه به قول آنها اعتمادی دارد و نه گزارشهای آنها را جدی تلقی میکند بايد پرسيد اگر سوءنيتی درکار نيست چرا بيست سال به ملت ايران و جامعه بينالمللی دروغ گفتهاند؟
آيا منطقی نيست اگر کسی مدعی شود که احتمالا يکی از انگيزههای اين نظام در اصرار درانجام پروژه اتمی و شيوه های پنهانکاری که اعمال شده و میشود بخاطر بهره برداری از سوء استفادههای ميليارد دلاری بوده است؟ اگر واقعا نيت آنها استفاده صلح جويانه از انرژی هستهای است مردم را در اين تصميم گيری مشارکت ندادهاند؟ آيا مردم حق ندارند از هزينههای آشکارو پنهان استفاده از نيروگاههای هستهای و مخاطرات آن مطلع شوند و آنگاه قضاوت کنند؟
رژيمی که طی اين ۲۵ سال بيش از پانصد ميليارد دلار درآمد داشته و هرگز حساب آنرا به ملت ايران پس نداده است مسلما ترجيح می دهد که هزينههای مربوط به ساخت نيروگاههای اتمی را محرمانه نگاهدارد تا از ادای هرگونه توضيحی درامان باشد، به کسی حساب پس ندهد و ناچار نشود يکبار ديگر تکرار فضاحت و رسوايی بينالمللی فساد مالی شرکت نفت استات اويل و نظاير آنرا در سطوح بسيار بالاتر و مبالغ گزافتر تحمل کند.
}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

وبلاگ هادی خرسندی
« هوا بس ناجوانمردانه سرد است ....»
اخوان ثالث ( م. اميد) در شعر « زمستان»
ز بس غم دارد ايران اش، دل ملت پر از درد است.
ز بس خون رفته از جانش، رخ مام وطن زرد است.
تن نسل جوان رنجور؛ از دود است و از گرد است.
کسی گر حرف حق گويد، ز صحن جامعه طرد است
هوا بس ناجوانمردانه تر
_ از هر زمان _
سرد است.
وطن شد کربلا، کار خلايق گريه زاری شد
دريغا انقلاب ما، اسير بدبياری شد
چپو شد مجلس شورا، دمکراسی فراری شد
به حبس افتاد آزادی، عدالت تحت پيگرد است
هوا بس ناجوانمردانه تر
_ از هر زمان _
سرد است.
گرفتار آمده ملت، به جمهوری مجبوری
ز فرط غصه ميخندد، برين جمهوری زوری
تبهکاران آدمخور، طلبکاران جمهوری
همه جمهوری ما، تابع دستور يک فرد است
هوا بس ناجوانمردانه تر
_ از هر زمان _
سرد است.
کجائی ای سخنور، ای اميد نااميد ما
درين سرما نديدی، سينه پهلوی شديد ما
بسوزد ريشه جان را، زمستان جديد ما
عجب سرمای تازه، ناجوانمردست و نامرد است
هوا بس ناجوانمردانه تر
از روزگار وحشت وظلمت،
ز عهدی که تو ديدی،
شاعرا، صاحبدلا،
سرد است!
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
Thursday, July 01, 2004

صدام حسين، رهبر سابق عراق، امروز (پنجشنبه يکم ژوئيه) در برابر يک قاضی عراقی در بغداد حاضر شد تا جزئيات اتهاماتی که عليه وی مطرح شده و قرار است سال آينده ميلادی مورد محاکمه قرار بگيرد به وی تفهيم شود.
صدام حسين در واکنش به اتهام اشغال کويت در سال 1990، که منجر به جنگ خليج فارس شد، اعتراض کرد و گفت به خاطر مردم عراق به کويت حمله کرده است و کويتی ها را " سگ" خواند.
وقتی قاضی دادگاه به وی به دليل بی نزاکتی در دادگاه تذکر داد، صدام حسين گفت: "اين فقط يک تئاتر است و جنايتکار اصلی بوش، رئيس جمهوری آمريکاست."
در تصاويری که از جلسه تفهيم اتهام صدام حسين از شبکه های تلويزيونی جهان پخش شد، وی برخلاف آخرين تصاويرش ريشی مرتب و کوتاه داشت و به نظر تکيده و جدی می رسيد.
جنگ با ايران، حمله شيميايی به شهر حلبچه در کردستان عراق در سال 1988، سرکوب قيام پس از جنگ خليج فارس در سال 1991 و قتل رهبران شيعه عراقی از جمله اتهاماتی است که عليه رهبر سابق عراق مطرح شد.
صدام حسين در حالی که به وی دست بند زده و به زنجير کشيده شده بود به جلسه تفهيم اتهام در "اردوگاه ويکتوری"، پايگاه نظامی آمريکا در عراق که پيش از اين يکی از کاخ های وی بوده است، آورده شد اما در جريان جلسه تفهيم اتهام دست بند وی باز شده بود.
زمانی که از وی خواسته شد خود را به دادگاه معرفی کند، با لحنی معترضانه گفت: "من صدام حسين هستم. من رئيس جمهور عراق هستم."
صدام حسين با محکوم کردن جلسه تفهيم اتهام امروز (يکم ژوئيه) حاضر نشد اسناد ارائه شده را امضا کند.
امروز(پنجشنبه يکم ژوئيه) همچنين يازده تن ديگر از مقام های بلندپايه حکومت سرنگون شده صدام حسين، تفهيم اتهام شدند.
اگرچه صدام حسين و يازده متهم ديگر همچنان در بازداشتگاه های تحت اداره نيروهای آمريکايی نگهداری می شوند اما آنها ديگر اسير جنگی شناخته نمی شوند و تحت قوانين عراق محاکمه خواهند شد.
خبرنگار امور دفاعی بی بی سی می گويد دولت جديد عراق و نيروهای متحد تحت فرماندهی آمريکا اميدوارند که با برپايی دادگاه روز پنجشنبه اين پيام را به مردم عراق منتقل کنند که سرانجام روزی رسيده است که صدام حسين و اعضای ارشد حکومت وی در قبال اقدام های خود مجبور به پاسخگويی شوند.
نخستين حضور صدام حسين در دادگاه
صدام حسين روز چهارشنبه، يک روز پيش از برگزاری جلسه تفهيم اتهام در دادگاه حاضر شده بود تا قاضی حقوق قانونی وی را به وی تفهيم کند.
سالم چلبی، مدير دادگاه ويژه محاکمه رهبران سابق عراق، در باره جلسه روز چهارشنبه گفته است، صدام پس از ورود به دادگاه "صبح به خير" گفت و پرسيد آيا می تواند سوالات خود را مطرح کند يا خير؟
به وی گفته شد بعدا در دادگاه از چنين فرصتی برخوردار خواهد شد.
مسووليت قانونی بازداشت صدام روز چهارشنبه از مقامات نظامی آمريکايی به دولت موقت اين کشور منتقل شد.
بی بی سی
((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
Tuesday, June 29, 2004
بجرم روزه خوری، شلوار همولايتی را در ميآورند و شروع میکنند به پشت او شلاق زدن.
بسيجی پساز زدن چند ضربه شلاق ميگويد: سيّد، شما هم يک فيضی ببريد!
سيّد چندتا ميزند و ميگويد: حاج آقا شما هم يک فيضی ببريد!
حاجی هم چندتا ميزند و ميگويد: حضرت آيتالله شما هم ....
تا بلاخره در پايان، در حاليکه همشهری شلوارش را بالا ميکشد ميگويد: اگر ديگر کسی نيست، من درب اين فيضيه را ببندم!
%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%