Saturday, May 03, 2003
نويسنده: رولف پاش - مترجم: جواد طالعی - سايت شهروند
اشاره:
از فردای شكست شتابناك رژيم عراق در برابر نيروهای موتلفين، ايران، به عنوان يكی از كشورهای به اصطلاح "محور شرارت"، بار ديگر در مركز توجه افكار عمومی غرب قرار گرفته است؛ مناسبات ميان ايران و ايالات متحده آمريكا، از زمان استقرار جمهوری اسلامی تا به امروز، تيره مانده است؛ اكنون، نيروهای آمريكا، در شمال و جنوب و شرق و غرب ايران استقرار يافتهاند و در اين زمينه كه تنها ابرقدرت جهان قصد دارد نظم نوين مورد نظر خود را در سراسر خاورميانه و خاورنزديك استقرار ببخشد، ترديدی نيست؛ وضعيت ايران، در اين استراتژی چگونه خواهد بود؟
"رولف پاش" يكي از مفسران سياسی روزنامه آلمانی فرانكفورتر روندشاو، كوشيده است به اين پرسش از ديدگاه خود پاسخ دهد. برگردان متن مقاله او را، در اينجا میخوانيد:
ج- ط
"محور شرارت" پيش از آن كه نسخه جزمی سياست آمريكائی باشد، زاده تصادفی لحن بيان جورج دبليو بوش بود. محور شرارتی كه عراق، كره شمالی و ايران در آن جای گرفتند، تغييری در سياست خارجی پراگماتيستی آمريكا ايجاد نكرد. جنگ عليه صدام حسين، مذاكره با رژيم كيم يانگ دوم و يك بازی دوگانه متشكل از شكايت از تهران و نزديكی به آن: واكنش در برابر شرورها، با توجه به امكانات مشخص ابرقدرت متغير هستند.
چنين سياست انعطاف آميزی، شايد در نبرد با تروريسم و سلاحهای كشتارجمعی سودهائی در برداشته باشد. اما خاصيت بی ثباتی خود را همچنان حفظ میكند. پس از پيروزی در عراق، حكومت بوش گمان میكند میتواند كشورهای همسايه را، در خاورميانه، هر وقت كه مايل باشد تهديد كند. ابتدا سوريه و سپس ايران. او، نگران نقشی است كه ايران در عراق بازی میكند. اين نگرانی را، ژنرال گارنر به تازگی در بغداد اعلام كرده و رامسفلد وزير دفاع آمريكا بلافاصله بر آن افزود كه ايالات متحده حكومتی شبيه ايران را در عراق تحمل نخواهد كرد. حكومتی كه در آن چند روحانی بر تمام كشور حاكم باشند.
اين كه اشغالگران تازه حاضر به جايگزينی ديكتاتور سكولار صدام حسين با يك حكومت مذهبی به سبك ايران نيستند، ناشی از برنامه دموكراتيزه كردن آنها است. اما در پس اين گزينه، به تازگی اين پرسش مطرح میشود كه اصولاً سياست درست در برابر ايران چه میتواند باشد؟ فشار از طريق تحريم يا گزينش گفت و گوی انتقادی؟ به صورت جدی میتوان بيان كرد كه تاكنون هر دو سياست رقيب در برابر واقعيت پرتناقض قدرت منطقهای (ايران) شكست خوردهاند.
و پس از جنگ عراق هم، برخورد با ايران ساده نخواهد بود.
اگر بتوان در تهران از يك سياست خارجی يگانه سخن گفت، اين سياست چنين است: دست يابی به حداكثر نفوذ در عراق، بدون شوراندن بيشتر ايالات متحده آمريكا. مسئله به همان گونه خواهد بود كه پيش از اين در افغانستان بوده است: ايران، سياست هشيار و گمراه كنندهای را در پيش گرفت كه از يكسو اسماعيل خان را مورد پشتيبانی مخرب قرار میداد و از سوی ديگر كادرهای القاعده را تعقيب میكرد.
اما در پس پرده اين برخورد قابل محاسبه، ايران در عراق، انگيزه های متفاوتی را دنبال میكند. در ايران، عملا فراكسيونی وجود دارد كه قصد دارد به وسيله مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق سلطه ملاها را در جنوب اين كشور تحكيم ببخشد. اما اصلاح طلبانی هم هستند كه اميدوارند روند امور در عراق اثرات مثبتی بر سرزمين آنها داشته باشد. از سوی ديگر، همه روحانيون، در شهر مقدس قم آرزومند تقويت رقبای شيعی خود در كربلا و نجف نيستند و همه اصلاح طلبان نيز، به گسترش خودبه خودی يك دموكراسی عراقی يا اصولاً تحكيم آن در كشور همسايه باور ندارند.
در عين حال، هنوز هيچكس نمیداند كه آيا محمد باقر حكيم رهبر مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در بازگشت به جوار مقبره امام علی به عنوان دست نشانده تهران عمل خواهد كرد يا به عنوان نماينده مستقل شيعيان عراق. ضمناً اين پرسش نيز مطرح است كه آيا او اصولاً پس از سالها تبعيد از پشتيبانی قابل ذكری در ميان جمعيت شيعی عراق برخوردار خواهد بود؟
برابر دانستن شيعيان ايران و عراق در طرحهای آمريكائی شايد با انديشه دونالد رامسفلد انطباق داشته باشد، اما ربطی به تاريخ شيعه در دو كشور كه كاملاً متفاوت از هم جريان داشته است، ندارد.
در ايران، آميزش سنتی مذهب شيعه با جامعه و اقتصاد، حتا در دوران حاكميت غير مذهبی شاه دوام يافت و انقلاب اسلامی به وسيله آيتالله خمينی را امكان پذير ساخت. در عراق، برعكس آن، تحول قبايل عرب، شكست پروژههای حكومت شيعی به وسيله انگليسیها در دهه دوم قرن بيستم و استراتژی تجزيه افكنی صدام حسين، همگی تاكنون مانع از تحرك اجتماعی و سياسی شيعيان شدهاند. همين تجربه، سردرگمی فعلی جمعيت شيعی جنوب عراق را توضيح میدهد.
اين مسائل، ضمناً به اين معنا هستند كه تكرار تجربه ايران بر سر حكومت روحانيون اسلامی، در عراق اجتناب ناپذير نخواهد بود. به شرط آن كه اشغالگران در زمينه دعاوی و ترسهای شيعيان، هم در تهران و هم در نجف بردبارانه و خردمندانه واكنش نشان دهند.
تهديدهای نابجا، سبب نگرانی ايرانيان خواهد شد كه به گونهای دوست آمريكا هستند. اما پذيرش بدون انتقاد برنامه سلاحهای هستهای ايران نيز، علامتی غلط برای رژيمی خواهد بود كه رئيس جمهوری خاتمی آن را نمايندگی میكند. ايالات متحده آمريكا و اتحاد اروپا، تنها با كمك سازمان ملل متحد و سازمان جهانی انرژی اتمی میتوانند سياستی را تنظيم كنند كه با واقعيت پيچيده ايران، يعنی پيشرفت اجتماعی، توقف سياسی و ادعای يك نقش منطقهای متناسب باشد.
ايران، متعلق به محور شرارت نيست، بلكه در آزمايشگاه توسعه يك سياست تازه برای خاورميانه و خاور نزديك جا دارد. هرچند كه آزمايشها روی دموكراسی ملاها بسيار سخت باشد.
Friday, May 02, 2003
اسد مذنبی – سايت شهروند
پادشاهی ايران هاشمی
ملک علی اکبر هاشمی پادشاه ايرانهاشمی اعلام کرده که جهنم ضرر، رفراندم رفراندم اينست شعار مردم! مردم پرسيدهاند: چی؟ ملک هاشمی جواب داده: نخودچی(نخود سياه سابق)! کيهان خطاب به ملک هاشمی گفته: قرمزته! ملک هاشمی جواب فرموده: من پادشاهم و ميگويم آبيته استقلال! حزب الله پا در ميانی کرده که عمو بايد بگی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. مصباحيزدی پريده وسط که زرشک! آزادی مال حيوانات است و بايد شعار بدهيم استقلال ـ زرشک ـ جمهوری اسلامی!
مقام رهبری فرمودهاند: رهبر منم، فقيه منم، ولی منم، پادشاه بی تاج و صندلی منم، بنابراين انحصار بی انحصار، در جنگل همه آزادند و مستقل! آمريکا گفته خب اينو که ما از اول گفتيم پس چرا بيخودی به ما دشنام ميدهيد؟
رهبر جواب داده: چاره نداريم!
سيما بينا: يارم لب بوم اومد و رفت چاره ندارم
با چشم گريون اومد و رفت چاره ندارم!
آمريکا گفته جلو ضرر رو از هر کجا بگيريد نفع است، رهبر جواب دادهاند که اگه اينجوريه احتياجی نيست اپوزيسيون زحمت بکشه و ما را سرنگون بکنه و ما حاضريم به خاطر گل روی آمريکا خودمان را سرنگون بکنيم! آمريکا گفته احتياج به محلل داريم! چون شما را سه طلاقه کردهايم، ولی فقيه فرموده، باشد اول به عقد دارودسته«مسعود حسين» در بياييد بعد به عقد ما. آمريکا: صلوات ختم کنيد! ولی فقيه: مرگ بر ضد ولايت فقيه، مرگ بر آمريکا!...
سوريه
بنابر برخی اخبار نرسيده (توی راه است) از سوريه، قرار است به زودی کنگره حزب بعث تشکيل شده تا بتواند گره اصلی مشکلات داخلی را باز نمايد، که همانا تشابه اسمی با حزب صدام فراری ميباشد و توافق شده که يک اسم جديد ملی (مثل کفش ملی سابق و نعلين اسلامی فعلی) برای حزب انتخاب نموده تا آمريکا کوتاه بيايد (گفته ميشود به همه پدر و مادرها در کره زمين هشدار داده شده که اگر اسمی مشابه اسامه يا لادن روی بچههای خود بگذارند مورد تعقيب قضايی آمريکا قرار خواهند گرفت) و هر چه سوریها قسم ميخورند که درست که ما با حزب صدام تشابه اسمی داريم اما از پدر جدا و از مادر سوا هستيم! آمريکا جواب داده در هر صورت چون تشابه اسمی است ممنوع الخروج هستيد!
همچنين بناست که تخته شدن کاسبی رژيم سوريه به دليل جمع شدن دکه نفتی صدام و افتادن شلنگ نفت عراق در باغچه اسرائيل و عقب عقب رفتن کامل سوريه از لبنان و جلو جلو آمدن کامل اسرائيل در بلندیهای کرکوک و نوار غمزه نيز در اين کنگره به بحث گذاشته شود.
در آمريکا عناصر محلی به تندروهای حزب حاکم هشدار دادهاند که اين قدر در جاده دمشق گاز ندهند و گرد و خاک نکنند و به جوانی بشر اسد رحم نمايند و سوريه نيز حاضر شده چهار تا و نصفی آجان فراری عراقی را تحويل بدهد ولی آمريکا گفته ما تيمسار ميخواهيم!
سوريه قسم خورده که اينها آجان بودهاند اما در تبعيد خود را تيمسار معرفی کردهاند. همچنين قرار است سوريه دست از حمايت حزب الله بردارد زيرا خود آمريکا قصد «دست گيری» آنها را دارد!
افغانستان
به موجب يک شايعه سفير جديد آمريکا به زودی با خدم و حشم و ساز و دهل وارد کابل خواهد شد و مورد استقبال زلمای خليلزاده رئيس جمهور غايب افغانستان قرار خواهد گرفت. گفته ميشود سفير جديد در عين حال که يک نظامی کارکشته است رقصنده ماهری نيز ميباشد و قرار است کسانی را در آنجا برقصاند و گويا رابطه نزديک از نوع سوم با مربی رقصهای محلی يعنی جناب رامسفيل دارد!
بحث بر سر تعيين نوع نظام آينده ـ پادشاهی قبيلهای يا جمهوری مادام السلطنه (جمهوری پادشاهی مثل قذافی و مرحوم اسد و کيم ايل سونگ و زلمای خليلزاده نيز گفته که هر کی رعيت من پادشاه)، همچنين بحثهای جزايی (جزاندن) بر اهميت حضور سفير جديد که مربی ماهر رقص است در افغانستانی که در طول چند دهه محلی برای فغان بوده، میافزايد و ميگويند جناب سفير قرار است شخصاً با دست مبارک خويش در مرزهای افغانستان و پادشاهی ايران هاشمی بی سيم خاردار نصب نمايد!
ترکيه
در ترکيه نيز قرار است به منظور جلوگيری از صدور دمکراسی توسط آمريکا نظاميان قدری گوش دولت اردوغان را بمالند که چرا با آمريکا گرگم و بره ميبرم بازی نکرده و دولت اردوغان نيز جواب داده که ما يک دولت اسلامی هستيم و نقدی بازی ميکنيم نه تيغی! آمريکا ميگويد حالا که اينطوره کردهای عراق از نظر ما حق حيات دارند. ترکيه گفته ولی حق«شهروندی» ندارند!
آمريکا ميگويد نگران نباشيد شهری باقی نمانده!
ستار ميخواند:
برای مستی و ساقی نمونده حرمتی باقی
توی اين دنيای ديوونه نه گل مونده نه گل خونه
سر ديوار هر خونه فقط جغده که ميخونه افسوس ...افسوس...
ترکيه گفته حالا که اين طوريه پس عبداله اوجلان حق حيات ندارد، آمريکا ميگويد برای ما فقط صدور دمکراسی مهم است و مسايل داخلی کشورها به ما ربطی ندارد و هشدار داده که نبايد زيادی در جاده جمهوری اسلامی ايران گاز بدهيد! ترکيه ميگويد مهم گاز است نه جاده!!!

Thursday, May 01, 2003
طبق گفته دو تيم تحقيقاتی، ويروسی شناسايی شده است كه عامل بيماری ريوی سارس است؛ اين ويروس نوع جديدی از ويروس كرنا است كه معمولاً باعث سرما خوردگی میشـــود.
طبـــــق نـــــــوشته نشريه “ New England Journal of Medicine “ احتمالاً منشأ اين نوع ويروس حيوانات هستند؛ اين ويروس پس از تغييراتی به انسانها سرايت كرده است و اكنون عامل انتقال آن، افراد مبتلايند.
دانشمندان "اداره كنترل بيماريهای همه گير" بر روی بيماران سارس در 6 كشور بررسيهايی به عمل آوردهاند و به گزارش آنها ميان 19 بيمار مبتلا به ويروس كرنا و شيوع بيماری در هنگ كنگ و چين ارتباطاتی وجود دارد.
در بررسی ديگری تيمی به رهبری كريستین درستن از موسسه برن هارد – در هامبورگ، بيماران و افراد سالم تحت آزمايش در ويتنام را بررسی كردند؛ از اين مطالعات نیز همان نتايج قبلی حاصل شد.
تحقيقات نشان داد كه ويروسهای پاراميكسو كه منجر به بيماری سرخك و آماس غده بناگوش میشوند، خطر سرايت بيماری سارس را افزايش میدهند.
تا كنون بیش از 110 نفر در سراسر دنیا بر اثر اين بيماری جان خود را از دست دادهاند و بيش از 3000 نفر نيز به آن مبتلا هستند.
سايت ايران هو

ليچارستان
ليچارستان چيزيست مثل نيرنگستان هدايت كه ما هر چه دستش ميزنيم بزرگتر ميشود؛ با كمى تلين اگر براى لبخندى افاقه نكند ، براى پوزخندى چرا .
ع .ج . ساوى – سايت ادبيات و فرهنگ
خصيصهى مادر زاد
از آيت الله گيلانى قاضى القضات ايران ى پرسيدند: چه حكمت است كه حصرتت از ميان آن همه مسائل حقوقى اسلام تنها به مبحث شيرين لواط بند كردهاى؟
گفت: اين عبد حقير به ايام صباوت در حوزههاى علميهى قزوين زانوى تلمذ به زمين ماليدهام.
نايب مناب كلاه
اگر آخوندها بخواهند مثل سرهنگهاى زمان شاه با گذاشتن كلاهشان پشت شيشه اتومبيل قانون راهنمائى و رانندگى را رعايت نكنند چه چيزشان را پشت شيشه ميگذارند؟
1- عبا!
نه خير! چون آجان فكر ميكند ، زنيكهى محجبهاى چادر مشكيش را با غيض به پشت شيشه پرت كرده است.
2 - عمامه !
نه خير! چون آجان فكر ميكند طرف گربه باز است و گربهى سفيدش را همه جا با خود ميبرد.
3 - نعلين!
نه خير! چون آجان فكر ميكند يكى از بدل كاران است و ميرود در فيلم على بابا و چهل دزد بازار تهران بازى كند.
نه ! نه! نخير! صاف و شق سرش را بالا نگاه ميدارد و ميرود و فكر ميكند قانون چه گهى است. من خودم قانونم. من تو دهن قانون ميزنم. من خودم قانون تعيين ميكنم.
حجت قاطع
طنزپردازى در شب معرفى كتابش گفت:
همهى كتابم را در اين دو ساعته ميخوانم ؛ چون يقين دارم ، هيچ كس آنرا نميخرد.
آنرا براى هيچ كس امضا نميكنم ؛ چون يقين دارم ، كتاب را سر ب نيست ميكند.
با هيچ كس عكس نمياندازم ؛ چون نميتوانيد با اين چشمهاى حيز و بيحيا آنرا در توالت نصب كرده و آفتابه را از تنهائى رها كنيد ؛ از آن بدتر، كلاهتان پس از آن هرگز قاضى نخواهد شد.
حكايت
خرى را پرسيدند: چگونه است كه تو از يك سوراخ بيش ار يكبار گزيده نميشوى؟
خر گفت: پدر جان ! من خرم ، نفهم که نيستم. درست برعكس كسانى كه خر نيستند ، اما نفهمند.
پرسيدند: آنان را چگونه معلوم ميكنى.
خر گفت: كسانى كه ديكتاتور نظامى را كه فقط دنياشان را خراب ميكرد سرنگون كرده و به ديكتاتور مذهبى كه به دنيا و آخرتشان دست به آب ميكند رضايت د ادند.
حكايت
زنى كه به جرم فحشا به سنگسار محكوم شده بود به قاصى القضات گفت:
زنى زحمتكشم كه براى سير كردن شكم فرزندانم سخت ترين مشقات را بر خود هموار كردهام . با بدن خود كار ميكنم، چنانكه همهى ديگران چنين كنند. دونده با پا. كننده با دست. متفكر با مغز. تو با دهان و من با آلت.
قاضى گفت: چه نسبت است دهان مرا و آلت ترا؟
زن گفت: هر دو سرخ و سوراخ و منبع فضولاتاند.
حكايت
شنيدم در ديار فرنگ يكى از اين آخوندهاى فرستاده درس قرآن ميگفت و ترويج اخلاق ميفرمود. پناهندهاى از دلتنگهاى دورى از وطن پسر خويش به اوسپرد كه قرائتش راست كن و اخلاقش منزه، شايد باد برد بوى مرا تا وطن من. پسر نك زبانى بود و حروف حلق مانند ( حاء و خاء ) را درست بجا نميآورد. شيخ كه از دورى چهار عقدى و چهل صيغه به عزوبت افتاده بود سخت در پسر تپاند و آه از نهاد جوان بدركشيد. گفتند چه ميكنى؟ گفت مخرج حروف حلقوى به وى آموزم تا قرائتش فصاحت گيرد.
ميگويند ....
ميگويند: جيمى كارتر اعتراف كرده است: بزرگترين اشتباه من كه در حكم خيانت است ، اين بود كه فكر ميكردم انسانها همه بشراند و همه با هم برابراند. در حالى كه ديدم جمهورى اسلامى در سازمان ملل اثبات كرده است " حقوق اسلام اساساً با حقوق بشر تفاوت ماهوى دارد".
ميگويند: جيمى كارتر رئيس جمهور اسبق امريكا گفته است: من كه به الهامات و اشراقات و امدادات غيبى باور ندارم؛ اما بعد از حمله به طبس باور كردم حافظ بزرگترين شاعر و راستگو ترين آدم است. به همين جهت، با آنكه يكى ار اساتيد فرارى مقيم امريكا شعرش را برايم ترجمه كرده است، من فارسيش را ترجيح ميدهم.
اى كه ا ز كوچهى معشوقهى ما ميگذرى
با خبر باش كه سر ميشكند ديوارش.
ميگويند: توليدات غير نفتى ايران فقط سه قلم جنس است. ترياك ، واجبى و آخوند.
ميگويند: وزير ارشاد اسلامى به بيضائى سينماگر بزرگ ايران گفته است: آقا مطربى را از همين آيتالله گيلانى خودمون ياد بگيريد كه هر شب صد بار جاى دوست و دشمن را نشان ميدهد.
همين راوى ميگفت : بيضائى براى آنكه نشان بدهد در روضه خوانى هم از ايشان كمتر نيست فيلم " روز واقعه " را ساخت.
ميگويند : گوبلز وزير تبليغات آلمان هيتلرى، گفته است: ما به انيشتين بجهت يهودى بودنش كارى نداشتيم كه رفت و پناهنده شد. فقط يك امتحان " چهار عمل اصلى " از او كرديم از خجالتش در رفت.
در همين راستا بجهت دلالت خير و شفافيت كامل گوبلز ، آقا فلاحيان وزير اطلاعات ايران گفته است: به ! اين كه چيزى نيس. ما امام زمونمونو امتحان ايدئولوژى – سياسى كرديم رفت خودشو تو چاه و چاه بنه گم و گور كرد.
همين خبر گزارى نقل كرده است، وزير اطلاعات ايران بو برده بود كه امام زمان با آقاى منتظرى در حشر و نشر است و احتمالاً با بعضى سياستهاى خارجى وابسته .
ميگويند: " بيل كلينگتون " رئيس جمهور سابق و دموكرات امريكا از " جرج دبليو بوش " رئيس جمهور كنونى امريكا پرسيد: بر و بچههاى عراق و يوگسلاوى و سودانم از بمباروناى ما همينقد دردشون اومده كه ما دردمون اومد؟
جرج جوابش داد : نه! چون " الاعمال بالنيات " است. ما واسه حقوق بشر اونارو بمبارون كرديم و اونا واسه مقاصد توسعه طلبى تروريستيشان.
ميگويند: اسامه بن لادن گفته است: هيچ فكر نميكردم امريكائيها اينقدر تنگ چشم و نديد بديد باشند كه براى يك جفت برج ناقابل اينهمه سر و صدا راه بيندازند؛ به عمو سام بگوئيد غصه نخور! خودم ميآيم نيويورك يك برج بزرگتر، خوشگلتر و کارآمدتر ميگذارم سر جاى هر دوش.

Wednesday, April 30, 2003
خبرنگار ما هر جوری بود رياست مجمع تشخيص مصلحت را پيدا کرد و مصاحبهای با وی انجام داد.
خ چ و پ: آقای هاشمی شما گفتهايد به خاطر مصلحت نظام ميشود نماز و روزه را تعطيل کرد؟
هاشمی: بله! چرا که نه!
خ چ و پ : به خاطر مصلحت نظام ميشود عمامه را برداشت و کت و شلوار و کراوات پوشيد؟
هاشمی: بله! حقيقتاً اين روزها خيلی به اين موضوع فکر ميکنم!
خ چ و پ: پس شما فکر هم ميکنيد؟
هاشمی: گاهی، ولی اکثراً بالعکس!
خ چ و پ: آقای هاشمی برای مصلحت نظام آن کارها را هم ميشود انجام داد.
هاشمی: اگر به قصد لذت نباشد بله!
خ چ و پ: اينجور که من فهميدم الان مصلحت نظام در نبودن نظام است.
هاشمی: شما بيخود کردی اينجور فهميدی، در تمام کشور هيچکس به جز مجمعی که من رياستش را به عهده دارم حق تشخيص مصحلت را ندارد!
خ چ و پ: پس 70 ميليون آدم رُپُتُو؟
هاشمی: آنها امت هميشه در صحنه هستند و ما خدمتگزار آنان هستيم.
خ چ و پ: شما چگونه خدمتگزاری هستيد که پدر مالک را درآورديد!
هاشمی: برای مصلحت نظام ميشود خدمتگزاران از ولی نعمت خود سواری بگيرند ولی تشخيص با من است.
خبرنگار ما الان يک هفته است در حالت اغما به سر ميبرد نميدانم به خاطر مصلحت نظام چه بلايی سرش آوردند.

Tuesday, April 29, 2003
اولين مورد سارس، 2 روز قبل در بيمارستان پارس مشاهده شد؛ بيمار مبتلا به سارس بعد از مدت زمانی کوتاه که از تشخيص مورد بيماری گذشت به بيمارستان امام خمينی منتقل شد.
پيش از اين نيز يک مورد مشکوک به اين بيماری در بيمارستان امام خمينی فوت شده بود هرچند علی رغم وجود علايم بيماری موسوم به سارس، دليل مرگ سارس اعلام نشد و منابع وزارت بهداشت عامل سارس را در مرگ وی بشدت تکذيب کردند.
هنوز منابع رسمی و رسانههای کشور گزارشی از اين خبر منتشر نکردهاند و به نظر میآيد همگان ترجيح میدهند فعلاً افکار عمومی را از شيوع اين بيماری نگران نکنند.
در خبرها آمده بود که تدابير لازم در قرنطينه کردن مسافرانی که از کشورهای آلوده به اين بيماری به ايران وارد میشوند نيز تاکنون انديشيده نشده و دستورالعمل لازم از سوی وزارت بهداشت به مبادی ورودی کشور ابلاغ نشده است.
کارشناسان بهداشتی نگرانند در صورت شيوع اين بيماری، با توجه به عدم دقت در زمينه پيشگيری، شاهد يک فاجعه انسانی در کشور باشيم.
متاسفانه رويه پنهانکاری در مواردی اينچنين بشدت در کشورمان رايج است و مسئولان تصور میکنند با عدم اعلام چنين مواردی افکار عمومی را آرام نگه میدارند و بر بیکفايتی خود احياناً مهر تاييد نمیزنند.
روزنامه نگاران نيز قاعدتاً با همين توجيه و احتمالاً ترس عبور از خطوط قرمز وظيفه اطلاع رسانی خود را متوقف میکنند؛ غافل از آنکه همانطور که در مواردی نظير بيماری ايدز، يا احتمال زلزله تهران مشاهده شد اگر همان ابتدای امر اين موارد مطرح شده بود قطعاً پيشگيریها نتيجه مفيدتری میداد و از خسارات اين بلايا تا حدودی جلوگيری میشد و حداقل چندين سال در يافتن راه حل جلوتر بوديم.
سايت گويا


تف نکنيد
تف نکنيد، عنوان پوستری است که توسط وزارت بهداشت، در خيابانهای چين برای جلوگيری از شيوع بيشتر ويروس سارس به نمايش گذاشته شده است.
در قسمت بالای اين پوستر به زبانهای انگليسی و چينی آمده است:
دستور پزشک: بخاطر سلامتی خود و ديگران، همه جا تف نکنيد.
(البته ترجمه اين پوستر در زبان آخوندی اخ و تف ميباشد!)
Monday, April 28, 2003
تقسيمبنديهای قالبی در سياست هرگز نخواهد توانست تصويری كمابيش درست از واقعيت به دست دهد. تقسيم سياستمداران به بازها و كبوترها يکی از اين موارد است. روحالله خمينی كه به يكدندگی شهره بود، در طول جنگ هشتساله با عراق به چيزی كمتر از پيروزی كامل بر رژيم صدام حسين قانع نمیشد. درباره مذاكره احتمالی صلح با عراق میگفت: يعنی نمايندگان ما با نمايندگان "صدام عفلقی" (اشاره به ميشل عفلق، نظريهپرداز معروف حزب بعث) بر سر يك ميز بنشينند؟ اين محال است. ولی همو، هنگامی كه شكست را نزديك ديد، "جام زهر" را سركشيد و "آبروی خود را با خدای" خويش معامله كرد. ما از نتيجه اين معامله خبری نداريم. وليكن قطعنامه 598 شورای امنيت سازمان ملل متحد، كه درباره آتشبس ميان ايران و عراق صادر شد، پيش روی ماست.
جنگ بر ايران تحميل شد. صدمهای جبران ناپذير كه خمينی بر ارتش ايران وارد آورد، صدام حسين را دلير كرد تا قرارداد 1975 الجزيره را كه ميان محمدرضاشاه و صدام حسين بسته شده بود، در برابر ديدگان ميليونها تماشاگر تلويزيونی پاره كند و سپس جنگ را بياغازد.
صدام حسين، در نخستين روزهای پيشروی در خاك ايران، آن لشكركشی را "گردشی تفريحی" پنداشت كه شكست ايران پايان آن خواهد بود. مردم ايران درس ديگری به او دادند تا بدانجا كه پس از بازستانيدن خرمشهر به مذاكرات صلح تن درداد. ولی خمينی اين فرصت را از دست داد، و لطمههای ديگر به ايران زد كه با لطمهای كه پيش از آن زده بود (بردن ارتش ايران به كشتارگاه انقلاب) در خور مقايسه است.
بند ناف تروريسم
بصيرت يك سياستمدار ازجمله در اين است كه از فرصتهای مساعد استفادهای بهينه كند؛ کی شمشير بكشد؛ کی بر سر ميز مذاكره بنشيند. چنين است كه يك سياستمدار بصير، كه ديروز بهعنوان "شاهين" تلقی میشد، امروز در "لانه كبوتر" جای میگيرد. كسی جز ياسرعرفات نبود كه گفت مناخم بگين، نخست وزير پيشين اسراييل و رهبر "ليكود"، آباديهای يهودینشين صحرای سينا را به سود صلح با مصر رها كرد؛ و آريل شارون نيز روزی آباديهای ديگری را به سود صلح با فلسطين رها خواهد كرد. و امروز از "شاهين شاهينها"، آريل شارون، میشنويم كه شايد اسراييل ناگزير شود "داروی تلخ" رها كردن برخی از آباديهای يهودینشين را بخورد.
چه پيش آمده است كه شارون به صلح با فلسطين روی خوش نشان دهد؟ فشار آمريكا؟ اين كه هميشه تا اندازهای وجود داشت. پس چه؟ فرو ريختن رژيم صدام حسين؟ در همين جاست كه درنگی بايد.
اگر پس از فرو ريزی رژيم صدام حسين، آمريكا مأموريت خود را تمامشده میديد و بساط نظاميش را برمیچيد و آهنگ بازگشت میكرد، محال بود شارون ژست آشتیجويانهای بگيرد. يك شرط اصلی اسراييل برای صلح، و احياناً موافقت با تشكيل دولت مستقل فلسطينی اين است كه آنچه او "تروريسم اسلامی" میشمرد، پايان گيرد. اين تروريسم البته در مناطق اشغالی لانه كرده است، ولی بند نافی دارد كه اگر قطع شود، دير يا زود توان خود را از دست خواهد داد.
بند ناف در كجاست؟ در سوريه و در جمهوری اسلامی. حزب الله لبنان، جهاد اسلامی فلسطين، و حماس هرگز نخواهند توانست بدون ياريهای گوناگونی كه از دو دولت نامبرده میگيرند، به زندگی ادامه دهند.
هرگز تصادفی نيست كه شارون هنگامی چشم انداز جديتر صلح با فلسطين را میگشايد كه زمامداران آمريكايی، و پيشاپيش آنها خود جرج بوش رئيس جمهوری، به سوريه و جمهوری اسلامی هشدار دادهاند كه حساب كار خود را بكنند. انگار برای جرج بوش "محور شرارت" بايد همواره سه عضو داشته باشد. زيرا با خروج عراق از اين محور، نام سوريه بيدرنگ بر سر زبانها افتاده است.
برای قرار گرفتن در "محور شرارت"، سه شرط لازم است: حمايت از تروريسم بينالمللی، تلاش برای دستيابی به سلاحهای نابودی انبوه، و مخالفت با صلح در خاور ميانه. جمهوری اسلامی اين هر سه شرط را دارد. سوريه يك شرط را نداشت و آن تلاش برای دستيابی به سلاح نابودی انبوه بود. وليكن بتازگی از اين شرط نيز برخوردار شده است - به نيروی خود، يا از اين راه كه سلاحهايی از اين دست كه در عراق يافت نشد، از سوريه سر درآورده است!
سوريه و ايران اسلامی
از اظهار نظرهايی نيز كه زمامداران جمهوری اسلامی، و نه فقط زمامداران رژيم، میكنند، چنين برمیآيد كه دگرگونيهايی بس بزرگ در منطقه در پيش است. در اين دگرگونيها در وهله نخست سرنوشت دو رژيم، سوريه و ايران رقم خواهد خورد. منتها هنوز هيچكس نمیداند كه درآيندهای كه نبايد چندان دور باشد، نوبت كداميك زودتر خواهد رسيد. عجالتاً فشارهای ديپلماتيك و روانی بر هر دو وارد میآيد. محمد خاتمی، رئيس جمهوری اسلامی، بر اين عقيده است كه پيش از سوريه نوبت ايران خواهد بود. او پيشنهاد میكند كه تا فرصت باقی است، "اصلاحات" از درون رژيم به جايی برسد كه دخالت آمريكا را "بیمورد" سازد.
او، و ديگران، خوب میدانند كه در ميدان نظامی با آمريكا حرفی برای زدن ندارند. تفاوت خاتمی با رفسنجانی در اين است كه اين يکی هنوز لاف زدنهای بازمانده از روزگار جنگ هشتساله با عراق را از ياد نبرده است.
نداهای برخاسته از درون ايران هشدار میدهند كه صاحبان واقعی قدرت عملاً نشان دادهاند كه سر عقل نخواهند آمد. اين درست است، وليكن ميان بر سر عقل آمدن، و بر سر عقل آوردن، تفاوتی بيش از حيث لغوی وجود دارد.
از فشار انبوه نظامی آمريكا بر عراق، صدام حسين نه بر سر عقل آمد و نه بر سر عقل آورده شد. تاوان سنگين اين ديوانگی را اكنون مردم ستمديده عراق میپردازند.
مرد خونخوار در ميان مردم عراق، و در پيرامونيان خويش، چنان وحشتی افكنده بود كه تا واپسين لحظهها مردم گويا باور نمیكردند كه رژيم فرو ريخته است، و هيچ پايوری هم جرأت نكرد تيغ در ميان زمامداران طراز اول نهد و آنچه را كه هنوز نجات دادنی بود، نجات دهد.
آيا صدام حسين نفهميده بود كه ديگر راه پس و پيشی ندارد و بنبستی كه رژيم در آن افكنده شده است، تنها با تسليم بلاشرط گشوده خواهد شد؟ نمیتوان به اين پرسش پاسخ مثبت داد. او اميدش را به طولانی شدن جنگ بسته بود، و آمريكا و انگليس، برای اينكه ابتكار را از وی بگيرند، بيدرنگ اعلام كردند كه برای جنگی طولانی نيز آمادهاند.
جنگ اما طولانی نشد. همين سبب شده است كه سوريه و جمهوری اسلامی در انديشه فرو روند كه پس از عراق نوبت كه خواهد بود. سوريه به كنار، آيا راه حل نظامی در ايران كاملا منتقی است؟ آمريكا و انگلستان، هرچند كه مبهم و دو پهلو، به اين پرسش پاسخ مثبت میدهند، وليكن واقع بين بايد بود.
راه حل نظامی را نمیتوان كاملاً منتقی دانست. وگرنه رژيم اسلامی همين خواهد ماند كه هست. بنابراين بايد چارهای انديشيد تا راه حل نظامی براستی منتقی گردد. اما چه چارهای؟
فهرستی از مطالبات كه آمريكا در برابر جمهوری اسلامی نهاده است، بايد برآورده گردد. در اين صورت از رژيم استوار بر ولايت فقيه چيزی نبايد بر جای بماند. اصلاحات واقعی يعنی اين.
گذار مسالمت آميز از استبداد دينی به دموكراسی لائيك در ايران بسيار دشوار است. ولی هنوز منتقی نيست. آنان كه در برابر اين گذار مقاومت نشان میدهند، بيگمان از منافع خود دفاع میكنند. ولی مقاومت نه تنها بيهوده كه خيانت نيز هست. زيرا نه تنها آن منافع از دست خواهد رفت، بلكه ملت ايران صدمه سنگين دوبارهای خواهد خورد. پس بهتر آنكه آنان منافع خود را از دست بدهند و ملت را دستخوش زيانهای سنگين تازهای نسازند. اگر يك چيز بايد در اين راه از دست برود، همان منافع اليگارشی حاكم است. نگذاريد كه كار به آنجا بكشد كه جز نوشيدن جام زهر راهی ديگر بر جای نماند. نگذاريد تصميم ديگران جانشين تصميم آزادانه ملت ايران شود.
هوشنگ وزيری – روزنامه کيهان چاپ لندن

Sunday, April 27, 2003
گسترش دامنه انتقال ثروت مقامهای رژيم به خارج
سايت اينترنتی "بازتاب" – نزديک به محسن رضائی – فرمانده پيشين سپاه پاسداران و دبير کنونی مجمع تشخيص مصلحت نظام خبر ميدهد که شبکه تلويزيونی سی.بی.اس. آمريکا گزارشی مستند از ثروت خاندان هاشمیرفسنجانی فراهم آورده است که بزودی پخش خواهد شد.
انعکاس چنين خبری در يک تارنمای نزديک به محسن رضائی، دبير مجمع تشخيص از آن رو درخور توجه است که اکبر هاشمی، رئيس اين مجمع است؛ وی نه تنها ثروتمندترين مرد ايران است، بلکه به روايتی در ميان پنجاه تن از ثروتمندترين اشخاص دنيا قرار دارد؛ به اين ترتيب ثروت او بايد سربه دهها ميليارد دلار بزند.
به موجب مصوبهای که در زمان روحالله خمينی به تصويب مجلس شورای اسلامی رسيد و به دادگستری ابلاغ شد، همه پايوران رژيم اسلامی مکلف شدند که ثروت خود و خانواده خودرا پيش و پساز انقلاب به رئيس ديوان عالی کشور اعلام دارند تا معلوم شود که دارايی آنها "افزايش بیرويهای نداشته باشد".
در ميان زمامداران جمهوری اسلامی تنها شخص خمينی بود که ثروت خودرا اعلام کرد و جزئيات آن در رسانههای همگانی انعکاس يافت و معلوم شد که خمينی ثروتی نيندوخته است؛ ديگر بلندپايگان رژيم از اعلام ثروت خود طفره رفتند.
اين به حدود هجده سال پيش برميگردد؛ از آن تاريخ به بعد ثروت زمامداران جمهوری اسلامی، به لطف سهميهای که برای هريک ازآنها در امر واردات و صادرات، از راه آنچه به "رانت خواری" معروف شده است، تصاحب زمينهای دولتی از راههای نفوذ سياسی، ساختمان سازی در آنها و فروش آپارتمانها در برجهايی که به آخرين وسايل تجملی مجهز هستند – اينها و جز اينها، ثروتهايی اندوختهاند که از نظارت همگانی بيرون است.
"آقازادهها" – مثلاً فرزند واعظ طبسی نايبالتوليه آستان قدس رضوی – در کسب ثروت بادآورده، بويژه بسيار فعال هستند؛ آنها هرچند که به علت "فساد مالی" با دادگستری سروکار پيدا کردند، ولی به علت نفوذ سياسی پدرانشان در دادگاهها تبرئه شدند.
به عنوان نمونه ميتوان از معين فرزند واعظ طبسی ياد کرد؛ از جمله اتهامات او اين بوده است که بيشاز ۴ ميليارد تومان از بانک ملی ايران، شعبه دوبی، وام گرفته ولی از بازپرداخت آن خوداری کرده است؛ بانک ملی شعبه دوبی ازاو به دادگاه شکايت کرد، ولی چون شکايت خودرا پسگرفت، دادگاه رأی به برائت او داد.
به موجب اطلاعات موثقی که به ما رسيده است، افراد و ارگانها هرکدام در بندرهای کشور، باراندازهای خودرا دارند که گمرک ايران برآنها هيچ نظارتی ندارد؛ به عنوان مثال واردات سيگار قاچاق در انحصار محمدباقر حکيم، رئيس شورای عالی انقلاب اسلامی عراق است که از درآمد آن بخشی از هزينههای اين شورا، از جمله هزينه "سپاه بدر" را که بازوی مسلح آن است، ميپردازد.
افراد سپاه بدر به بيشاز ۵ تا ۱۰ هزارتن تخمين زده ميشود که به وسيله سپاه پاسداران جمهوری اسلامی آموزش ديده شدهاند؛ اگر چه مقامهای شورای عالی انقلاب اسلامی ميگويند که از جمهوری اسلامی فرمان نمیبرند، ولی اين سخن همان اندازه باورکردنی بود که تأکيد سازمان مجاهدين خلق براينکه از حکومت صدام حسين دستور نمیگيرند؛ جمهوری اسلامی از "شورای انقلاب اسلامی عراق" به عنوان اهرمی برای نفوذ در عراق پساز صدام حسين استفاده ميکند؛ ملی آمريکا و انگلستان به مقاصد آن بسيار بدبين هستند و از جمله به همين دليل آنها را به کنفرانس ناصريه که برای رايزنی درباره آينده عراق تشکيل شده بود، راه ندادند.
از جمله کسانی که در سهميهها شرکت دارند، احمد مصباحيزدی است که واردات غيرقانونی شکر در اختيار اوست؛ برای او نيز اين کالای مورد نياز همگانی از باراندازهای مخصوص وارد ميشود که گمرک ايران برآن هيچ نظارتی ندارد.
اينها تنها مشتی است نمونه خروار؛ در فرودگاههای کشور نيز هريک از آدمهای بانفوذ و دستگاهها – از جمله شورای نگهبان، ستاد مرکزی برگذاری نماز جمعه و غيره – گذرگاههای خاص خودرا دارند که از نظارت گمرک کشور بيرون است.
صدور بنزين
ازجمله از همين مقوله است؛ صدور قاچاق بنزين به همه کشورهای همجوار؛ میدانيم که بهای بنزين، به رغم افزايش ۱۵ تومانی بهای آن که اکنون هرليتر به ۶۵ تومان فروخته ميشود، هنوز بسيار پائينتراز کشورهای ترکيه، پاکستان و اميرنشينهای عربی است.
اما چنين نيست که هرکس يا هر گروهی بتواند بنزين ايران را به خارج صادر کند؛ کاميونها و کشتيهايی که بنزين ارزان ايران را ازراه زمين و دريا به خارج ميفرستند، در اختيار سازمانهای گوناگونی هستند که همه از نام و نشان آنها باخبرند، ولی از درج دقيق نامها در رسانههای ايران خودداری و تنها به اشارهای اکتفا ميکنند.
به گفته منابع مطلع دامنه فساد در جمهوری اسلامی چنان گسترده است که تنها پساز برچيده شدن بساط حکومت ولايت فقيه و آغاز کار "کميسيون حقيقتياب" که مستقلاً کار کند، همه ابعاد آن روشن خواهد شد.
به گفته همان منابع، امروز اگر گوشههايی از فساد گسترده مالی به وسيله اين يا آن رسانه، يا اين مقام و آن مقام، فاش میگردد، بيشتر بدان سبب است که ميان افراد و سازمانها برسرتصاحب اين يا آن زمين، يا بدستآوردن سهميهها رقابتهايی شديد بوجود میآيد.
منابع مطلع نامبرده ميگويند کسانی که در تصاحب ثروتهای بادآورده از "سهم شير" برخوردار شدهاند، از چندی پيش دست به انتقال دارايیهای خود به خارج از کشور زدهاند، زيرا از آينده رژيم بيمناکند؛ همانها ميگويند که پساز شکست رژيم صدام حسين و چالشهای تازهای که جمهوری اسلامی به آنها روبرو هست و در آينده شدت بيشتری خواهد گرفت، انتقال داريیها به خارج دامنه و سرعت بيشتری يافته است.
روزنامه کيهان چاپ لندن
